در بزرگداشت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر

مصاحبه حوری صهبا با ایرج آذرین

مزدک لیان
28 اکتبر 2017

صد سال از پیروزی کارگران در انقلاب اکتبر (هفتم نوامبر 1917) می گذرد. در این مدت البته دست راستی ها (و نیز سوسیال دموکرات ها) لحظه ای در تخریب و تخطئه این انقلاب و نیز لنینیسم درنگ نکرده اند. تخریب و تخطئه ای که عمدتا یا بر داده های یکسر نادرست تاریخی (و به عبارت دقیق تر تحریف حقیقت) استوار است و یا بر توجیهات ایدئولوژیک. یک روز بر مساله دموکراسی انگشت می گذارند و روز دیگر بر مساله حزب. هدف شان البته همواره ثابت است.
اما چرا بررسی تجارب انقلاب اکتبر هنوز هم برای کارگران درس آموز است؟ شکی نیست که سرمایه داری صد سال پیش با سرمایه داری امروز بسیار متفاوت است. و این نه فقط از منظر اقتصادی (مثلا تغییر شکل انباشت)، بلکه از منظر سیاسی (چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی) و نیز از منظر گستره بین المللی نفوذ کاپیتالیسم قابل توجه است. اما شرط اصلی پیش آمدن شرایط انقلابی در 1917 بحران اقتصادی و به تبع آن بحران سیاسی و جنگ بود. از سال 2008 تا امروز، شاهد درگیری سرمایه داری با یکی از شدیدترین بحران های تاریخ اش بوده ایم. بحرانی که کارگران را با بیکاری، بدهی، فقر و فلاکت فزاینده درگیر کرده است. بحرانی که نه فقط در عرصه اقتصاد که در عرصه سیاست نیز حاکمان را مشوش کرده است. با همه اینها اما سوسیالیست ها (دستکم در کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی) همچنان در موقعیت ضعف قرار دارند. و این نیروهای فاشیستی و شبه فاشیستی هستند که کارگران را به خود جذب می کنند (برای مثال در امریکا، جمهوری چک، آلمان، اتریش، هلند و سوئد و به ویژه در مورد جبهه ملی در فرانسه). در یکی دو کشوری هم احتمال پیروزی چپ ها می رفت (یونان، اسپانیا، پرتغال و امثال آنها) به دلایل مختلف (از جمله فرصت طلبی پسامدرنیست هایی چون سیریزا و پودموس) فرصت از دست رفت.
البته این به آن معنی نیست که دلیل پیروزی انقلاب اکتبر باور عمومی بر امکان پیروزی انقلاب بود و دلیل شکست چپ در امروز ناباوری به این امکان. صد سال پیش هم کسی فکر نمی کرد در میانه بزرگترین جنگی که تا آن مقطع کسی به خود دیده بود، یکباره وضعیت می تواند عوض شود. ولی انقلاب کارگران ناممکن را ممکن کرد. امروز هم در دل بحران بزرگ 2008، با اینکه به نظر ناممکن می آید، اما وضعیت جهان، به ویژه در کشورهای پیرامونی، شکننده است (چنانکه در کشورهای پیرامونی اروپا دیدیم). در شرایط بحران اقتصادی (و به تبع آن تندپیچ هایی در دل یک بحران سیاسی محتمل) هنوز کاملا امکان وقوع انقلاب های کارگری وجود دارد. تمام تبلیغات علیه انقلاب اکتبر هم قرار است همین امکان را کاهش دهد. با این هدف است که “روشنفکران” دانشگاهی در تهران کنفرانس برگزار می کنند و به تقلید از تئوریسین های جنگ سردی انقلاب اکتبر را کودتا می خوانند و لنین را جاسوس! [ادامه مطلب]

پسا حقیقت در سیاست

post-truth nietzsche

نسخه PDF

یادداشتی بر رویکرد “چپ نیچه ای”

ایرج آذرین
30 سپتامبر 2017

با دونالد ترامپ اصطلاح “پسا حقیقت” وارد ژورنالیسم شد، تا آنجا که پارسال دیکشنری آکسفورد “پسا حقیقت” را واژۀ سال اعلام کرد. اما واقعیت این است که “پسا حقیقت” فقط در خدمت سیاست های دست راستی نبوده است. رویکردی در چپ که شاید بیشتر با عنوان چپ پسامدرنیست شناخته می شود، با اقتدا به نیچه مدتهاست که “پسا حقیقت” را لازمۀ موضع گیری رادیکال می داند: بجای حقیقت، لازم است که از امیال (desire) خود حرکت کنیم. این بیماری که نخست در میان چپ رادیکال غرب بروز کرد اکنون در چپ ایران نیز شایع است.
دو نکته مقدماتی لازم به تأکید است: نخست آن که “چپ نیچه ای” را به عنوان نام مستعاری برای سازمان یا گرایش خاصی به کار نمی برم. همان طور که امیدوارم در ادامه مقاله روشن شود، چپ نیچه ای یک رویکرد عمومی است تا یک گرایش(1). یعنی ابدا قابل مقایسه با، به طور مثال، گرایش تروتسکیستی، مائوئیستی یا گرایشات مشابه در تاریخ چپ ایران و جهان نیست. برخلاف گرایشات سیاسی معین، رویکرد چپ نیچه ای بیشتر یک سبک فکر (style of thought) و یک شیوۀ نگرش در فعالیت سیاسی است تا یک مکتب معین سیاسی. شاید برای روشن تر شدن منظورم بتوان گفت که این رویکرد بیشتر معادل سیاسی مُد (fashion) و سبک ادبی (literary style) است تا یک مکتب منسجم سیاسی. نکته دوم (که پیامد منطقی نکتۀ اول است) این است که منظورم از “چپ ایران” ابدا به احزاب و سازمان های سیاسی چپ، و حتی فعالان سیاسی غیرمتشکل چپ، محدود نیست. بلکه چپ ایران طیف وسیعی، به ویژه از جوانان، را هم در بر می گیرد که، آگاهانه یا نا آگاهانه، هویت شان، و نه الزاما هویت سیاسی بلکه هویت اجتماعی شان، در عمل در اردوی چپ جامعه قرار می گیرد. یک شاخص نفوذ این چپ نیچه ای این واقعیت است که در میان آنها که خودآگاهی بیشتری نسبت به هویت سیاسی خود دارند، بسیاری از آنها که روزی روزگاری در چپ ایران از “چه باید کرد” آغاز می کردند، به “چه باید خواست” پرداختند و به سرعت به “هر آن چه دلم می خواهد” ختم کرده اند. [ادامه مطلب]